داستان پیرمرد و دهقان
ارسال شده توسط موسسه رندو
1397-03-13
765 بازدید

دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با پرودرگار خود سخن میگفت : ای گشاینده گره های ناگشوده ، گره از گره های زندگی ما بگشای . . .
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
و نشست تا گندم ها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی ظرفی از طلا ریخته است!
ندا آمد که :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه . . .
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
چند تن از رتبه های زیر10، زیر 100 و زیر1000 رندودر کنکور 99
با اعلام نتایج کنکور 99، بخشی ار رتبه های برتر...
چگونه تست هندسه بزنیم؟
چگونه تست هندسه بزنیم؟ از روش تستی استفاده کنیم؟ خیلی...
چگونه تراز خود را بالا ببرم؟
چگونه تراز خود را بالا ببرم؟ چرا هرچی بیشتر میخونم...
شیوه درست تست زنی
شیوه درست تست زنی : خب برای بالا بودن معدل...
بررسی منابع فیزیک
بررسی منابع فیزیک برای ۳ سال دبیرستان بررسی منابع فیزیک...
آشنایی با رشته گرافیک
ما توی موسسه رندو شما رو با همه ی رشته...
دیدگاهتان را بنویسید